«کوه تجربه». این عبارت مختصر و مفید را سردار شهید حاجیزاده گفته بود در معرفی سردار شهید محمد جعفری؛ همان بچه رزمندهای که از 15 سالگی که فرمانده گردان ضد تانک در دوران دفاع مقدس بود تا 59 سالگی که یکی از فرماندهان تعیینکننده نیروی هوافضای سپاه شده بود، لحظهای میدان مبارزه را ترک نکرد.

به گزارش آوای مهران، «نقشها تغییر کرده و قصه، زیر و رو شده. این بار نکنه از عهده کارگردانی صحنه برنیام». این زمزمه پرتکرار، شده بود همنفس لحظاتم قبل از آن دیدار… عادت کرده بودم در گفتوگو با خانواده شهدا، زانو به زانوی مردان و زنان موسپیدی بنشینم که سالها بعد از واقعه، میخواستند برایم از حاصل عمرشان بگویند؛ از جوانی که لبخندزنان از کنار شیرینیها و زیباییهای زندگی گذشته و داوطلبانه، خریدار «أحلی من العسل» شده بود. از فرزند نورچشمی که با جانفشانی در راه خدا، آبرو و عزت داده بود به پدر و مادر. این بار اما نقشها تغییر کرده بود. دو دختر جوان در مقابلم نشسته بودند که قرار بود پرچم روایت از پدر و مادر شهیدشان را بلند کنند؛ آن هم فقط یک ماه بعد از واقعه! و الحق، سنگ تمام گذاشتند دخترهای بابا و مامان…
بنابر گزارش فارس، جمله به جمله «فهیمه و حانیه» از آن روز پرالتهاب، سطر به سطر خاطراتشان از آن زندگی سراسر عشق و مجاهدت، و لحظه به لحظه نگاههای محجوبانه و لبخندهای موقرانهشان، تفسیر امروزیِ «ما رأیت إلّا جمیلا» بود.انگار دستی از کربلا آمده و بر قلب دختران عزیزکرده خانواده جعفری، آرامش و سکینه نشانده که بغض و اشک و بیقراری را جواب کردهاند و در عوض، صلابت و لبخند و «الحمدلله»، شده چاشنی رفتار و کلامشان. حالا دخترهای سردار، شدهاند جانشینهای خلف پدر قهرمانی که دشمن بزدل، از شکستش عاجز شده بود و سالها برای ترورش نقشه داشت.